یک خلبان،یک خاطره
تاریخ انتشار: ۲۳ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۱۹۲۳۹۹
دیدم کنترل از دستم خارج شده است. مرتب سجادی را صدا میزدم اما جوابی نمیشنیدم. به خود نگاه کردم. غرق خون بودم. به هر زحمتی بود سعی کردم هلی کوپتر را کنترل کنم. پرنده آهنین به چپ و راست میرفت و نا فرمانی میکرد و کنترل آن دشوار بود. با آخرین رمق، محکم دستههای فرمان را گرفتم و کمی عقب تر، اسکیهای هلی کوپتر به سختی به زمین رسید و فرود آمد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش ایران اکونومیست، امیر سرتیپ غلامحسین دربندی از همرزمان سپهبد شهید علی صیادشیرازی در خاطرهای روایت میکند: یکی از عوامل موثر در امداد رسانی به مجروحان، خلبانهای ما بودند. هلیکوپترهای هوانیروز به سرعت در نزدیکترین نقطه خط مقدم و در کنار چادرهای امداد مینشستند و مجروحان را در سریعترین زمان در عقب تخلیه میکردند. در واقع به علت فداکاری پزشکان و پزشکیاران در خط مقدم و جسارت خلبانانی که در تیررس خمپارهها و حتی تفنگهای کالیبر نیمه سنگین دشمن بودند، مجروحین ما به سرعت به مراکز درمانی تخصصی میرسیدند.
همین سرعت عمل از زنجیره اول انتقال مجروح تا انتها، باعث کاهش تلفات ما شده بود و البته در این مسیر تعدادی از خلبانهای ما به شهادت رسیدند. وقتی مجروح به اهواز و دزفول میرسید، در آنجا هواپیمای c-۱۳۰ آماده بودند تا آنها را سریعا به بیمارستانهای شهرهای مختلف منتقل کنند و در آنجا هم پزشکان و پرستاران به صورت شبانه روزی آماده بودند و میدویدند تا کارهای مجروحان را به انجام برسانند.
شهید سرلشکر خلبان «سید حسن سجادی نیاکی» از خلبانان شجاع و دلاور هوانیروز بود که شهادت خود را از قبل به همکارانش خبر داده بود. کمک خلبان او سرهنگ جانباز «سیف اله اشرفی» روایت میکند: «یک شب در منطقه عملیات در محل کمپ هوانیروز ، دیدم شهید سید حسن سجادی نیاکی حولهای روی سرش انداخته است. ما سر به سرش گذاشتیم و با او شوخی کردیم. گفت: «باور نمیکنید ، نکنید من غسل شهادت کردم و فردا به شهادت میرسم!»
گفتیم: «اولا فردا عملیات نیست ثانیا تو خلبان هلی کوپتر «رسکیو» هستی یعنی «هلی کوپتر ۲۱۴ » که در عملیات شرکت ندارد و فقط در صورت بروز سانحه به کمک ما میشتابد.» گفت: «نه تنها شهید میشوم بلکه سر من هم از تن جدا میشود.» ما بیشتر تعجب کردیم که عجب حرفی میزند. هم از شهادتش خبر میدهد و هم نوع شهادتش را میگوید. آن شب حال عجیبی داشت ولی ما متوجه نبودیم. تا صبح به راز و نیازی عاشقانه پرداخت که همهاش با اشک و سوز همراه بود.
صبح روز بعد در منطقه سوسنگرد، عملیاتی علیه عراقیها آغاز شد. صدای شلیک گلوله و غرش توپخانهها قطع نمیشد. تانکها تیر اندازی میکردند. بوی دود و باروت همه جا را فرا گرفته بود. از هوانیروز تقاضای آتش پشتیبانی شد. نوبت حماسه آفرینی خلبانانهای هوانیروز رسیده بود. خلبانهای فداکار که همیشه آماده عملیات بودند، دوان دوان به سمت هلی کوپتر کبری دویده و با سرعت به سمت سوسنگرد پرواز کردند. دشمن بعثی آخرین تلاش خود را برای شکستن مقاومت دلیرانه نیرو های جان بر کف اسلام انجام میداد.
هلی کوپترها با شیرجه و هدف گیری دلاورانه، آتش خود را روی تانکهای عراقی گشوده و آنها را زیر رگبار گلوله و موشک قرار داده بودند. دشمن مذبوحانه سعی میکرد مقاومت کند، اما دیگر فایدهای نداشت. هلی کوپترها بدون توجه به حجم آتش انبوهی که به سمت آنها شلیک میشد مشغول تار و مار کردن دشمن شدند. ناگهان یکی از هلیکوپترهای کبری مورد اصابت گلولههای ضد هوایی دشمن قرار گرفت و به سختی خود را عقب کشید و فرود آمد. خلبان و کمک خلبان به سختی مجروح شده بودند. فرمانده تیم با بی سیم درخواست کمک کرد.
ما که با هلی کوپتر رسکیو مشغول پرواز بودیم سریعا خود را به محل رساندیم. تیربارها و ضد هواییهای دشمن مرتب کار میکردند. سرهنگ سید حسن سجادی نیاکی به من گفت: «دارم محل سانحه را میبینم. باید سریعا به کمک بشتابیم.» دور زدیم و با سرعت به سمت آن پرواز کردیم. نزدیک محل سانحه ارتفاع را کم و سعی کردیم در میان آتش و دود فرود بیاییم که ناگهان هلی کوپتر تکان شدیدی خورد.
دیدم کنترل از دستم خارج شده است. مرتب سجادی را صدا میزدم اما جوابی نمیشنیدم. به خود نگاه کردم. غرق خون بودم. به هر زحمتی بود سعی کردم هلی کوپتر را کنترل کنم. پرنده آهنین به چپ و راست میرفت و نا فرمانی میکرد و کنترل آن دشوار بود. با آخرین رمق، محکم دستههای فرمان را گرفتم و کمی عقب تر، اسکیهای هلی کوپتر به سختی به زمین رسید و فرود آمد.
رزمندگان به سمت ما دویدند. آتش از هلی کوپتر بلند بود. مرا از میان آهن پارهها بیرون کشیده و روی دست گرفتند. آهسته نگاهی به جایگاه استاد پرواز خود خلبان سید حسن سجادی نیاکی انداختم. جایش خالی بود. رزمندگان قامت رشید و اندام ورزیده یار همیشگی و هم رزم را از کابین خلبان بیرون آورده و میخواستند آهسته روی زمین بگذارند همه یا حسین میگفتند. دقت کردم. به ناگاه دیدم بدن بدون سر است و خون از رگهای بریده او بر زمین میریزد.
به یکباره یاد سخنان شب قبل سید حسن افتادم. خدای من پس سر او کجاست؟ معلوم شد با گلوله مستقیمی که تانک دشمن به سمت هلی کوپتر ما شلیک کرده است، سر شهید سجادی نیاکی از بدنش جدا شده است. دوستان همان طور که داشتند آتش هلی کوپتر را خاموش میکردند، اشکهای خود را نیز پاک میکردند و همه با هم دم گرفته بودند:« السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره. السلام علیک یا ابا عبدالله(ع)»
منبع: ایران اکونومیست
کلیدواژه: خلبان هوانیروز ارتش دفاع مقدس شهید هلی کوپتر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۹۲۳۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
وضعیت تلخ اقتصاد ایران در خاطرهگویی فوتبالیست سابق در تلویزیون | فیلم
هاشم بیک زاده، بازیکن سابق تیم استقلال در برنامه زنده صبحانه ایرانی گفت: نزدیک به یک میلیون دلار از استقلال گرفتم! منبع: صداوسیما
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی